سعدی (غزلیات)/ای کاب زندگانی من در دهان توست
' | سعدی (غزلیات) (ای کاب زندگانی من در دهان توست) از سعدی |
' |
ای کآب زندگانی من در دهان توست تیر هلاک ظاهر من در کمان توست گر بُرقعی فرونگذاری بدین جمال در شهر هرکه کشته شود در ضمان توست تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب کاین مدح آفتاب، نه تعظیم شأن توست گر یک نظر به گوشه چشم ارادتی با ما کنی و گر نکنی حکم از آن توست هر روز خلق را سر یاری و صاحبیست ما را همین سَرَست که بر آستان توست بسیار دیدهایم درختان میوه دار زین بِه ندیدهایم که در بوستان توست گر دست دوستان نرسد باغ را چه جرم؟ منعی که میرود گُنَه از باغبانِ توست بسیار در دل آمد از اندیشهها و رفت نقشی که آن نمیرود از دل، نشان توست با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی ای دوست، همچنان دل من مهربان توست سعدی به قدر خویش تمنای وصل کن سیمرغ ما چه لایقِ زاغِ آشیان توست؟