ناصر خسرو (قصاید)/ای خواجه جهان حیل بسی داند
' | ناصر خسرو (قصاید) (ای خواجه جهان حیل بسی داند) از ناصر خسرو |
' |
ای خواجه جهان حیل بسی داند وز غدر همی به جادوی ماند گر تو به مثل به ابر بر باشی زانجات به حیلهها فرو خواند تا هر چه بداد مر تو را، خوش خوش از تو به دروغ و مکر بستاند خوبی و جوانی و توانایی زین شهره درخت تو بیوشاند تا از همه زیب و قوت و خوبی یک روز چو من تهیت بنشاند وان را که همی ازو بخندیدی فردا ز تو بیگمان بخنداند بنشین و مرو اگر تو را گیتی خواهد که به چوب این خران راند هرگز به دروغ این فرومایه جز جاهل و غمر گربه کی شاند؟ داناست کسی که رو از این جادو در پردهی دین حق بپوشاند وز عمر به دست طاعت یزدان خوش خوش ببرد هر آنچه بتواند وز دام جهان جهان جهان باشد چون عادت شوم او همی داند کین سفله جهان به گرد آن گردد کو روی ز روی او بگرداند از حجت اگر تو پند بپذیری از قهر تو این جهان فرو ماند جز مذن حق به وقت قد قامت از جای جنوة بر نجنداند