عبید زاکانی (عشاقنامه)/چو زلف خویشتن ناگه برآشفت

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۰، ساعت ۱۸:۰۸ توسط otr>Sahimrobot (ربات: بهبود نامها و علایم)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عبید زاکانی (عشاقنامه) (چو زلف خویشتن ناگه برآشفت)
از عبید زاکانی
'


چو زلف خویشتن ناگه برآشفت بتندید و در آن آشفتگی گفت بدان رنجور بی درمان بگوئید بدان مجنون بی‌سامان بگوئید چو سودا داری ای دیوانه در سر ز سر سودای ما بگذار و بگذر نه کار تست این نیرنگ سازی سر خود گیر تا سر در نبازی کجا یابی ز وصلم روشنایی پری با دیو کی کرد آشنایی گدایی با شهی همدوش کی شد گیا با سرو هم آغوش کی شد توئی پروانه من شمع دل افروز کجا بر شمع شد پروانه دلسوز دلت گر ماجرای عشق ورزد درونت گر هوای عشق ورزد