عبید زاکانی (غزلیات)/میپزد باز سرم بیهده سودای دگر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عبید زاکانی (غزلیات) (میپزد باز سرم بیهده سودای دگر) از عبید زاکانی |
' |
میپزد باز سرم بیهده سودای دگر میکند خاطر شوریده تمنای دگر هوس سروقدی گرد دلم میگردد که ندارد به جهان همسر و همتای دگر دوش در کوی خودم نعره زنان دیده ز دور گشته رسوای جهان با دو سه شیدای گرد گفت کاین شیفته را باز چه حال افتاد است نیست جز مسکنت و عجز مداوای دگر چاره صبر است ز سعدی بشنو پند عبید «سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر»