عبید زاکانی (غزلیات)/میکند سلسلهی زلف تو دیوانه مرا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عبید زاکانی (غزلیات) (میکند سلسلهی زلف تو دیوانه مرا) از عبید زاکانی |
' |
میکند سلسلهی زلف تو دیوانه مرا میکشد نرگس مست تو به میخانه مرا متحیر شدهام تا غم عشقت ناگاه از کجا یافت در این گوشهی ویرانه مرا هوس در بناگوش تو دارد دل من قطرهی اشگ از آنست چو دردانه مرا دولتی یابم اگر در نظر شمع رخت کشته و سوخته یابند چو پروانه مرا درد سر میدهد این واعظ و میپندارد کالتفاتست بدان بیهده افسانه مرا چاره آنست که دیوانگیی پیش آرم تا فراموش کند واعظ فرزانه مرا از می مهر تو تا مست شدم همچو عبید نیست دیگر هوس ساغر و پیمانه مرا