عبید زاکانی (غزلیات)/بکشت غمزه‌ی آن شوخ بی‌گناه مرا

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۵۶ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عبید زاکانی (غزلیات) (بکشت غمزه‌ی آن شوخ بی‌گناه مرا)
از عبید زاکانی
'


بکشت غمزه‌ی آن شوخ بی‌گناه مرا فکند سیب ز نخدان او به چاه مرا غلام هندوی خالش شدم ندانستم کاسیر خویش کند زنگی سیاه مرا دلم بجا و دماغم سلیم بود ولی ز راه رفتن او دل بشد ز راه مرا هزار بار فتادم به دام دیده و دل هنوز هیچ نمیباشد انتباه مرا ز مهر او نتوانم که روی برتابم ز خاک گور اگر بردمد گیاه مرا به جور او چو بمیرم ز نو شوم زنده اگر به چشم عنایت کند نگاه مرا عبید از کرم یار بر مدار امید که لطف شامل او بس امیدگاه مرا