خواجوی کرمانی (غزلیات)/پندم به چه عقل میدهد پیر
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (پندم به چه عقل میدهد پیر) از خواجوی کرمانی |
' |
پندم به چه عقل میدهد پیر بندم بچه جرم مینهد میر کز حلقهی زلف او دلم را کس باز نیاورد بزنجیر تدبیر چه سود از آنکه نتوان آزاد شدن ز بند تقدیر ما بی رخ او و نالهی زار او با می لعل و نغمهی زیر در دیده کشم بجای مژگان گر زآنکه ز شست او بود تیر بسیار ورق که درخیالش کردیم بخون دیده تحریر از دست برون شدم چه درمان وز پای درآمدم چه تدبیر هر خواب که دوش دیده بودم جز چشم تواش نبود تعبیر تا وقت سحرنگر که خواجو نالد همه شب چو مرغ شبگیر