خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای خوش وصل یار و فصل بهار
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای خوش وصل یار و فصل بهار) از خواجوی کرمانی |
' |
ای خوش وصل یار و فصل بهار نغمهی بلبل و گل و گلزار شب و شمع و شراب و نالهی چنگ لب ساقی و جام نوشگوار کاشکی گل نقاب بگشودی تا بکندی ز غصه دیدهی خار گر برآرم فغان به صد دستان گل صد برگ را چه غم ز هزار غم نبودی ز غم اگر ما را شادی روی او شدی غمخوار گر چه دینار نیک بختانراست بندهی شادیند صد دینار در میان او فتادهام چو کمر تا کی افتم از این میان بکنار در خمارم چو چشمت ای ساقی خیز و دفع خمار من ز خم آر ترک نقش و نگار کن که شوی محرم سرصنع نقش و نگار گو برد سر که جان خواجو را سر یارست و جسم را سر دار بگذر از دار و قصهی منصور لیس فی الدار غیرکم دیار