خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای پرده سرایان که درین پرده سرائید
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای پرده سرایان که درین پرده سرایید) از خواجوی کرمانی |
' |
ای پرده سرایان که درین پرده سرایید از پرده برون شد دلم آخر بسرآئید یکدم بنشینید که آشوب جهانید یکره بسرایید چو مرغ دو سرایید شکر ز لب لعل شکر بار ببارید عنبر ز سر زلف سمنسای بسایید با من سخن از کعبه و بتخانه مگوئید کز هر دو مرا مقصد و مقصود شمایید خیزید و سر از عالم توحید برآرید وز پردهی کثرت رخ وحدت بنمایید تا صورت جان در تتق عشق ببینید زنگ خرد از آینهی دل بزدایید تا خرقه بخون دل ساغر بنشوئید رندان خرابات مغان را بنشانید گر شاه سپهرید در این خانه که ماییم از خانه برآئید که همخانهی مایید گنجینهی حسنید که در عقل نگنجید یا چشمهی جانید که در چشم نیایید هم ساغر و هم باده و هم باده گسارید هم نغمه و هم پرده و هم پردهسرایید هرگز نشوید از دل خواجو نفسی دور وین طرفه که معلوم ندارد که کجایید