خواجوی کرمانی (غزلیات)/باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود) از خواجوی کرمانی |
' |
باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود بشکر خنده عقیقت شکر ناب شود باش تا شمع جمال تو بهنگام صبوح مجلس افروز سراپردهی اصحاب شود باش تا آهوی شیرافکن روبه بازت همچو بخت من دلسوخته در خواب شود باش تا آب حیاتی که خضر تشنهی اوست پیش سرچشمهی نوشت ز حیا آب شود باش تا از شب مه پوش قمر فرسایت پردهی ابر سیه مانع مهتاب شود باش تا هر نفس از نکهت انفاس نسیم حلقهی زلف رسن تاب تو در تاب شود باش تا از هوس ابروی و چشمت پیوست زاهد گوشه نشین مست بمحراب شود باش تا بیرخ گلگون و تن سیمینت چشم صاحبنظران چشمهی سیماب شود باش تا در هوس لعل لبت خواجو را درج خاطر همه پر للی خوشاب شود