خواجوی کرمانی (غزلیات)/ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست) از خواجوی کرمانی |
' |
ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست آتش روی تو در عین لطافت آبیست نیست در دور خطت دور تسلسل باطل که خط سبز تو از دور تسلسل بابیست تا شد ابروی کژت فتنهی هر گوشه نشین ای بسا فتنه که در گوشهی هر محرابیست زلف هندوی توام دوش بخواب آمده بود بس پریشانم ازین رانک پریشان خوابیست پرتو روی چو ماه تودر آن زلف سیاه راستی را چه شب تیره و خوش مهتابیست آنک گوید که عناب نشاند خون را بی تو هر قطرهئی از خون دلم عنابیست آفتابیست که از اوج شرف میتابد یا بت ماست که در هر خم زلفش تابیست من ازین در نروم زانکه بهر باب که هست پیش خواجو درش از روضه رضوان بابیست