خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۷:۰۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست)
از خواجوی کرمانی
'


ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست وفا و عهد قدیمت مگر فراموشست ز شور زلف تو دوشم شبی دراز گذشت اگر چه زلف سیاهت زیادت از دوشست بقصد خون دل من کمان ابرو را کشیده چشم تو پیوسته تا بناگوشست ز تیره غمزه‌ی عاشق کش تو ایمن نیست و گرنه هندوی زلفت چرا زره پوشست کنار سبزه‌ی سیراب و طرف جوی مجوی ترا که سبزه براطراف چشمه‌ی نوشست چگونه گوش توان کرد پند صاحب هوش مرا که قول مغنی هنوز در گوشست حدیث حسن بهاران ز هوشیاران پرس چرا که بلبل بیچاره مست و مدهوشست زبان سوسن آزاد بین که هست دراز ولیک برخی آزاده‌ئی که خاموشست دو چشم آهوی شیرافکنش نگر خواجو که همچو بخت تو در عین خواب خرگوشست