عطار (عذر آوردن مرغان)/کرد آن بازاریی آشفته کار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (عذر آوردن مرغان) (کرد آن بازاریی آشفته کار) از عطار |
' |
کرد آن بازاریی آشفته کار از سر عجبی سرایی زر نگار عاقبت چون شد سرای او تمام دعوتی آغاز کرد از بهر عام خواند خلقی را به صد ناز و طرب تا سرای او ببینند ای عجب روز دعوت ، مرد بیخود میدوید از قضا دیوانهای او را بدید گفت خواهم این زمان کایم به تگ بر سرای تو ریم ای خام رگ لیک مشغولم، مرا معذور دار این بگفت و گفت زحمت دور دار