عطار (غزلیات)/گر یار چنین سرکش و عیار نبودی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (گر یار چنین سرکش و عیار نبودی) از عطار |
' |
گر یار چنین سرکش و عیار نبودی حال من بیچاره چنین زار نبودی گر عشق بتان خنجر هجران نکشیدی در روی زمین خوشتر ازین کار نبودی از شادی من خلق جهان شاد شدندی گر بر دل من بار غم یار نبودی از بادهی من خلق جهان مست بدندی در روی زمین یک تن هشیار نبودی گر یار گذر بر سر بازار نکردی هنگامهی ما بر سر بازار نبودی هر زاهد خشکی نفس از عشق زدندی گر یار چنین سرکش و خونخوار نبودی زلف تو اگر دعوت کفار نکردی امروز کس لایق زنار نبودی گر یار نمودی رخ خود را به همه خلق اندر دو جهان همدم عطار نبودی