عطار (غزلیات)/ای دل مبتلای من شیفتهی هوای تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای دل مبتلای من شیفتهی هوای تو) از عطار |
' |
ای دل مبتلای من شیفتهی هوای تو دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم عشق تو و بلای جان، جان من و وفای تو باد جهان بی وفا دشمن من ز جان و دل گر نکنم ز دوستی از دل و جان هوای تو پره ز روی برفکن زانکه بماند تا ابد جملهی جان عاشقان مست می لقای تو جان و دلی است بنده را بر تو فشانم اینکه هست نی که محقری است خود کی بود این سزای تو چشم من از گریستن تیره شدی اگر مرا گاه و بهگاه نیستی سرمه ز خاک پای تو گر ببری به دلبری از سر زلف جان من زنده شوم به یک نفس از لب جانفزای تو هست ز مال این جهان نقد فرید نیم جان می نپذیری این ازو پس چه کند برای تو