عطار (غزلیات)/صبح برانداخت نقاب ای غلام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (صبح برانداخت نقاب ای غلام) از عطار |
' |
صبح برانداخت نقاب ای غلام میده و برخیز ز خواب ای غلام همچو گلم بر سر آتش نشاند شوق شراب چو گلاب ای غلام بی نمکی چند کنی باده نوش وز جگرم خواه کباب ای غلام دور بگردان و شتابی بکن چند کند عمر شتاب ای غلام جان من سوخته دل را دمی زنده کن از جام شراب ای غلام آب حیات است می و من چو شمع مرده دلم بی می ناب ای غلام از قدح باده دلم زنده کن تا برهد جان ز عذاب ای غلام چون دل عطار ز تو تافته است تافته را نیز متاب ای غلام