عطار (غزلیات)/ای لب تو نگین خاتم عشق
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای لب تو نگین خاتم عشق) از عطار |
' |
ای لب تو نگین خاتم عشق روی تو آفتاب عالم عشق تو ز عشاق فارغ و شب و روز کار عشاق بیتو ماتم عشق نتوان خورد بیتو آبی خوش که حرام است بیتو جز غم عشق تا ابد ختم کرد چهرهی تو سلطنت در جهان خرم عشق در صف دلبران به سرتیزی سر هر مژهی تو رستم عشق جان من چون به عشق تو زنده است نیست ممکن گرفتنم کم عشق نتواند نمود صد دم صور رستخیزی چنان که یک دم عشق پادشاهان کون دربانند در سراپردهی معظم عشق صد هزاران هزار قرن گذشت کس نیامد هنوز محرم عشق در دو عالم نشد مسلم کس آنچه هر دم شود مسلم عشق سرنگون شد اساس محکم عقل در کمال اساس محکم عشق جان آن را که زخم عشق رسید خستگی بیش شد ز مرهم عشق دل عطار چون گل نوروز تازگی میدهد ز شبنم عشق