عطار (غزلیات)/سر زلف دلستانت به شکن دریغم آید

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۵۸ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (سر زلف دلستانت به شکن دریغم آید)
از عطار
'


سر زلف دلستانت به شکن دریغم آید صفت بر چو سیمت به سمن دریغم آید من تشنه زان نخواهم ز لب خوشت شرابی که حلاوت لب تو به دهن دریغم آید مرساد هیچ آفت به تن و به جانت هرگز که به جان فسوس باشد که به تن دریغم آید تن کشتگان خود را به میان خون رها کن که چنان تنی درین ره به کفن دریغم آید ز فرید می‌نیاید سخن لب تو گفتن که لب شکر فشانت به سخن دریغم آید