عطار (غزلیات)/ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت) از عطار |
' |
ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت آب حیات رشحی از جام جانفزایت هم خواجه تاش گردون دل بر وفا غلامت هم پادشاه گیتی جان بر میان گدایت هم چرخ خرقهپوشی در خانقاه عشقت هم جبرئیل مرغی در دام دل ربایت در سر گرفته عالم اندیشهی وصالت در چشم کرده کوثر خاک در سرایت کوثر که آب حیوان یک شبنم است از وی دربسته تا به جان دل در لعل دلگشایت سری که هر دو عالم یک ذره مینیابند جاوید کف گرفته جام جهان نمایت نوباوهی جمالت ماه نو است و هر مه بنهد کله ز خجلت در دامن قبایت تو ابرش نکویی میتازی و مه و مهر چون سایه در رکابت چون ذره در هوایت تا بوی مشک زلفت پر مشک کرد جانم عطار مشک ریزم از زلف مشک سایت