عطار (غزلیات)/حسن تو رونق جهان بشکست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (حسن تو رونق جهان بشکست) از عطار |
' |
حسن تو رونق جهان بشکست عشق روی تو پشت جان بشکست هر سپاهی که عقل میآراست غمزهی تو به یک زمان بشکست ناوکانداز آسمان چو بدید طاق ابروی تو کمان بشکست عکس ماهت به آفتاب رسید منصب آفتاب از آن بشکست پسته را پهن بازمانده دهان دانی از چیست زان دهان بشکست همچو شمعی شکر چرا بگداخت که دلش زان شکرستان بشکست حیلهی جادوان بابل را آن دو جادوی دلستان بشکست چون به وصلت توان رسید که هجر دل عطار ناتوان بشکست