فروغی بسطامی (غزلیات)/گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم) از فروغی بسطامی |
' |
گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم هزار دجله به یکدم گذشته از نظرم چه قطرهها که دمادم نریخت از مژهام چه شعلهها که پیاپی نخاست از جگرم زمین به زلزله از سیل اشک خانه کنم فلک به غلغله از برق آه شعله ورم چه شد خلیل که واله شود ز آتش من کجاست نوح که حیرت برد ز چشم ترم شب فراق بود تا ز هستیم اثری اثر نمیکند این نالههای بیاثرم دلی ز سنگ به آن سرو سیمبر دادند که حاصلی ندهد گریههای بیثمرم به شام تیرهی هجران چه کار خواهم کرد که هیچ کار نیاید ز نالهی سحرم مگر پیامی از آن ماه میرسد امشب که آب دیده ز شادی رسید تا کمرم من از نهایت بیداد دوست میترسم که داد دل رسد آخر به شاه دادگرم ابوالمظفر منصور ناصرالدین شاه که داده نام خوشش بر معاندین ظفرم فروغی آن مه تابان چنان طلوعم داد که آفتاب صفت در زمانه مشتهرم