فروغی بسطامی (غزلیات)/آزادی اگر خواهی از عقل گریزان باش
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (آزادی اگر خواهی از عقل گریزان باش) از فروغی بسطامی |
' |
آزادی اگر خواهی از عقل گریزان باش سر خیل مجانین شو، سرحلقهی طفلان باش گر با رخ و زلف او داری سر آمیزش هم صبح جهان آرا، هم شام غریبان باش خواهی نکند خطش از دایرهی بیرونت هر حکم که فرماید سر بر خط فرمان باش هر جا که چنین ترکی با تیر و کمان آید آماجگه پیکان آمادهی قربان باش دور از خم گیسویش تعظیم به رویش کن از کفر چو برگشتی جویندهی ایمان باش با نفس خلاف اندیش یک بار تخلف کن یک چند شدی کافر، یک چند مسلمان باش گر کاستهی رنجی یک خمکده صهبا نوش ور در طلب گنجی یک مرتبه ویران باش پر کن قدح از شیشه بشکن خم اندیشه آتش بزن این بیشه سوزندهی شیران باش چون خنده زند ساقی صهباخور و خوشدل زی چون گریه کند مینا ساغر کش و خندان باش اکسیر قناعت را سرمایه دستت کن در عالم درویشی افسرزن و سلطان باش شمشاد فروغی را در شهر تماشا کن آسوده ز بستان شو فارغ ز گلستان باش