فروغی بسطامی (غزلیات)/بگشا به تبسم لب شیرین شکربار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (بگشا به تبسم لب شیرین شکربار) از فروغی بسطامی |
' |
بگشا به تبسم لب شیرین شکربار کز تنگ دهانت به شکر تنگ شود کار یک قوم ز ابروی تو در گوشهی محراب یک طایفه از چشم تو در خانهی خمار از تابش رخسار تو یک شهر بر آذر وز نرگس بیمار تو یک قوم در آزار آنجا که ز خطت اثری سجده برد مور و آنجا که ز زلفت خبری مهره نهد مار هم برده ز جعد تو صبا نافه به خرمن هم خورده ز لعل تو امل بادهی خروار هم شربتی از لعل تو در دکهی قناد هم نکهتی از جعد تو در طبلهی عطار در چنبر گیسوی تو بس عنبر سارا در حقهی یاقوت تو بس لل شهوار یک جمع پراکندهی آن سنبل پیچان یک شهر جگر خستهی آن نرگس بیمار رازم همه افشا شد از آن عمرهی عمار عقلم همه سودا شد از آن طرهی طرار معشوق نداند غم محرومی عاشق آزاد ندارد خبر از حال گرفتار