فروغی بسطامی (غزلیات)/فریاد که رفت خونم از یاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (فریاد که رفت خونم از یاد) از فروغی بسطامی |
' |
فریاد که رفت خونم از یاد چون دیده به روی قاتل افتاد فرزند بشر بدین روش نیست حوری بچهای تو یا پریزاد آتش به درون من کسی زد کز خانه تو را برون فرستاد تا طرهی پرشکن گشادی عشقم گرهی ز کار نگشاد تا دانهی خال تو برآید بس خرمن جان من که رفت برباد بر بست به راستی میان را در بندگی تو سرو آزاد عشق تو حریف سخت پیمان عهد تو بنای سست بنیاد سر رشتهی کین ندادی از دست ویرانهی دل نکردی آباد من بودم و نالهی فروغی آن هم اثری نکرد فریاد