فروغی بسطامی (غزلیات)/تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست) از فروغی بسطامی |
' |
تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست هر طرف پای نهی سلسله در پایی هست قتل عشاق تو خالی ز تماشایی نیست وه که از هر طرفت طرفه تماشایی هست بعد کشتن تن صد چاک مرا باید سوخت که هنوز از تو به دل باز تمنایی هست دی پی تجربه از کوی تو بیرون رفتم به گمانی که مرا از تو شکیبایی هست جان شیرین ز غم عشق به تلخی دارم به امیدی که تو را لعل شکرخایی هست لب جان بخش تو گر بوسه به جان بفروشد من سودا زده را هم سر سودایی هست واعظ از سایهی طوبی سخنی میگوید غیر قد تو مگر عالم بالایی هست من و سودای تو تا دامن صحرا برجاست من و اندوه تو تا عشق غم افزایی هست ای که بیجرم خوری خون فروغی هر روز هیچ گویا خبرت نیست که فردایی هست