فروغی بسطامی (غزلیات)/حور تویی، بوستان بهشت برین است
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (حور تویی، بوستان بهشت برین است) از فروغی بسطامی |
' |
حور تویی، بوستان بهشت برین است باده به من ده که سلسبیل همین است حادثهها را ز چشم مست تو بیند بر سر هر کس که چشم حادثه بین است کس نستاند به هیچ نافهی چین را تا سر زلف تو سر به سر همه چین است تا که دو زلف تو بر یسار و یمین است چشم دو عالم بدان یسار و یمین است زلف گرهگیر خود بین که بدانی کارگشای دل اسیر من این است از دم تیر بلا کجا بگریزم کز همه سو ترک غمزهات به کمین است تا تو سوار سمند برق عنانی خرمن مه در میان خانه زین است کی کرمت نگذرد ز بنده عاصی چون صفت خواجهی کریم چنین است زخم درونم چگونه چاره پذیرد تا سر و کارم بدان لب نمکین است راز نهان مرا ز پرده عیان ساخت شوخ پری پیکری که پرده نشین است چشم من و دور جام باده رنگین تا که سپهر دو رنگ بر سر کین است دورهی ساقی مدام باد که خوش گفت دور خوشی دور شاه ناصر دین است بستهی او هر چه در کنار و میان است بندهی او هر که در زمان و زمین است تاج و نگین دور از او مباد فروغی تا که نشان در جهان ز تاج و نگین است