فروغی بسطامی (غزلیات)/آن که لبش مایهی حلاوت قند است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (آن که لبش مایهی حلاوت قند است) از فروغی بسطامی |
' |
آن که لبش مایهی حلاوت قند است کاش بگوید که نرخ بوسه به چند است دوش اسیر کسی شدم که ندانم ترک سمرقند یا سوار خجند است از پی جولان چو بر سمند نشیند چشمهی خورشید بر فراز سمند است گر شب وصلش کشد به روز قیامت دیده هنوز از شمایلش گله مند است پیکر زیبا به زیر جامهی دیبا آتش سوزنده در میان پرند است عشق تو تا حلقهای کشید به گوشم گوش مرا کی سر شنیدن پند است گر به فراق تو زندهام عجبی نیست تیغ نبرد سری که پیش تو بند است خال به رخسارهی نکوی تو میگفت چارهی چشم بد زمانه سپند است تا سر زلف تو شد پسند فروغی شعر بلندش همیشه شاهپسند است خسرو گردنفراز ناصردین شاه آن که سپهرش اسیر خم کمند است شعرم از آن رو بلند شد که شهنشاه صاحب نظم بدیع و طبع بلند است