سعدی (غزلیات)/سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات
' | سعدی (غزلیات) (سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات) از سعدی |
' |
سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی شبم به روی تو روزست و دیدهها به تو روشن و ان هجرت سواء عشیتی و غداتی اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم مضی الزمان و قلبی یقول انک آتی من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم اگر گلی به حقیقت عجین آب حیاتی شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد و قد تفتش عین الحیوه فی الظلمات فکم تمرر عیشی و انت حامل شهد جواب تلخ بدیعست از آن دهان نباتی نه پنج روزه عمرست عشق روی تو ما را وجدت رائحه الود ان شممت رفاتی وصفت کل ملیح کما یحب و یرضی محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی اخاف منک و ارجوا و استغیث و ادنو که هم کمند بلایی و هم کلید نجاتی ز چشم دوست فتادم به کامه دل دشمن احبتی هجرونی کما تشاء عداتی فراقنامه سعدی عجب که در تو نگیرد و ان شکوت الی الطیر نحن فی الوکنات