سعدی (غزلیات)/ای روی تو راحت دل من
' | سعدی (غزلیات) (ای روی تو راحت دل من) از سعدی |
' |
ای روی تو راحت دل من چشم تو چراغ منزل من آبیست محبت تو گویی کامیختهاند با گل من شادم به تو مرحبا و اهلا ای بخت سعید مقبل من با تو همه برگها مهیاست بی تو همه هیچ حاصل من گویی که نشستهای شب و روز هر جا که تویی مقابل من گفتم که مگر نهان بماند آنچ از غم توست بر دل من بعد از تو هزار نوبت افسوس بر دور حیات باطل من هر جا که حکایتی و جمعی هنگامه توست و محفل من گر تیغ زند به دست سیمین تا خون چکد از مفاصل من کس را به قصاص من مگیرید کز من بحلست قاتل من