دیوان شمس/حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۵۷ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس)
از مولوی
'


حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس زیر و بالا از رخش پرنور بین ز اهتزاز آن قد و بالا مپرس گوهر اشکم نگر از رشک عشق وز صفا و موج آن دریا مپرس در میان خون ما پا درمنه هیچم از صفرا و از سودا مپرس خون دل می‌بین و با کس دم مزن وز نگار شنگ سرغوغا مپرس صد هزاران مرغ دل پرکنده بین تو ز کوه قاف و از عنقا مپرس صد قیامت در بلای عشق اوست درنگر امروز و از فردا مپرس ای خیال اندیش دوری سخت دور سر او از طبع کارافزا مپرس چند پرسی شمس تبریزی کی بود چشم جیحون بین و از دریا مپرس