انوری (غزلیات)/روی تو آرام دلها میبرد
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۵۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | انوری (غزلیات) (روی تو آرام دلها میبرد) از انوری |
' |
روی تو آرام دلها میبرد زلف تو زنهار جانها میخورد تا برآمد فتنهی زلف و رخت عافیت را کس به کس مینشمرد منهی عشق به دست رنگ و بوی راز دلها را به درها میبرد وقت باشد بر سر بازار عشق کز تو یک غم دل به صد جان میخرد بر سر کوی غمت چون دور چرخ پای کس جز بر سر خود نسپرد هست دل در پردهی وصل لبت لاجرم زلف تو پردهاش میدرد پای در وصل لبت نتوان نهاد تا سر زلف تو در سر ناورد گویمت وصلی مرا گویی که صبر تا دلم آن را طریقی بنگرد جمله در اندیشه سازی کار وصل تا تو بندیشی جهان میبگذرد وعده را بر در مزن چندین به عذر زندگانی را نگر چون میبرد گویی از من بگزران ای انوری چون کنم مینگزرد مینگزرد