حافظ (غزلیات)/حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۲۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' حافظ (غزلیات) (حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم)
از حافظ
'


حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم تا حریفان دغا را به جهان کم بینم سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم سینه تنگ من و بار غم او هیهات مرد این بار گران نیست دل مسکینم من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر این متاعم که همی‌بینی و کمتر زینم بنده آصف عهدم دلم از راه مبر که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه مهرآیینم