حافظ (غزلیات)/برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۳۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز) از حافظ |
' |
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جامِ لعلت دُردیآشامم هنوز روز اول رفت دینم در سر زُلفین تو تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز ساقیا! یک جرعهای زان آب آتشگون؛ که من در میانِ پختگانِ عشقِ او خامم هنوز از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز در ازل دادهست ما را ساقیِ لعلِ لبت جرعهٔ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان جان به غمهایش سپردم؛ نیست آرامم هنوز در قلم آورد حافظ قصهٔ لعل لبش آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز