اوحدی مراغهای (غزلیات)/معشوقه پی وفا نباشد
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (معشوقه پی وفا نباشد) از اوحدی مراغهای |
' |
معشوقه پی وفا نباشد ور بود، به عهد ما نباشد هرگز سر کوی خوبرویان بیفتنه و ماجرا نباشد هر چند که یار ما ختاییست ما را نظر خطا نباشد ای با همه طلعت تو نیکو با طالع ما چرا نباشد؟ دعوی چه کنی بر وی پوشی؟ پوشیدن مه روا نباشد خوبی که ندید روی او کس امروز بجز خدا نباشد عشق تو قضای آسمانیست کس را گذر از قضا نباشد من عاشقم و لبت ببوسم عاشق همه پارسا نباشد گفتی که: ترا دوا صبوریست این درد بود، دوا نباشد آن غم که تو ریختی درین دل جایی برسد، که جا نباشد زیر قدمت ببوسم ایرا بالای تو بیبلا نباشد زر میخواهی ز من، ترا خود یک بوسهی بیبها نباشد زر پر مطلب، که اوحدی را در دست بجز دعا نباشد