اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/حسن خوبان عزیز چندانست

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۳ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (حسن خوبان عزیز چندانست)
از اوحدی مراغه‌ای
'


حسن خوبان عزیز چندانست که رخ یوسفم به زندانست باش، تا او به تخت مصر آید که بخندد لبی که خندانست بگذارد ز دل زلیخا را گر چه مانند سنگ و سندانست گر چه باشد به شهر او راهت مرو آنجا، که شهر بندانست آن یکی را، که وصف می‌گویم گر ببینی هزار چندانست یاد آن زلف و یاد آن رخسار داروی جان دردمندانست طلب او ز ما کنید، که او بعد ازین همنشین رندانست مپسند آبروی خویش، که دوست دشمن خویشتن پسندانست از لب دیگری حدیث مگوی کاوحدی را لبش بد ندانست