خاقانی (غزلیات)/خونریزی و نندیشی، عیار چنین خوشتر
' | خاقانی (غزلیات) (خونریزی و نندیشی، عیار چنین خوشتر) از خاقانی |
' |
خونریزی و نندیشی، عیار چنین خوشتر دل دزدی و نگریزی، طرار چنین خوشتر زان غمزهی دود افکن آتش فکنی در من هم دل شکنی هم تن، دلدار چنین خوشتر هر روز به هشیاری نو نو دلم آزاری مست آیی و عذر آری، آزار چنین خوشتر نوری و نهان از من، حوری و رمان از من بوس از تو و جان از من، بازار چنین خوشتر الحق جگرم خوردی خونریز دلم کردی موئیم نیازردی، پیکار چنین خوشتر مرغی عجب استادم در دام تو افتادم غم میخورم و شادم غمخوار چنین خوشتر من کشته دلم بالله تو عیسی و جان درده هم عاشق ازینسان به هم یار چنین خوشتر این زنده منم بیتو، گر باد تنم بیتو کز زیستنم بیتو بسیار چنین خوشتر خاقانی جان افشان بر خاک در جانان کز عاشق صوفی جان ایثار چنین خوشتر