خاقانی (غزلیات)/ای ترک دلستان ز شبستان کیستی
' | خاقانی (غزلیات) (ای ترک دلستان ز شبستان کیستی) از خاقانی |
' |
ای ترک دلستان ز شبستان کیستی خوش دلبری، ندانم جانان کیستی بس نادره نگاری، بس بوالعجب بتی ما را بگو که لعبت خندان کیستی ای آنکه در صحیفهی حسن آیتی شدی گوئی کز ایزد آمده در شان کیستی ای تازه گلبنی که شکفتی به ماه دی با این نسیم خوش ز گلستان کیستی از کافری به سوی مسلمانی آمدی اینجا برای غارت ایمان کیستی جهانها در آرزوی تو میبگسلد ز هم چون گویمت که بستهی پیمان کیستی دوش از برم برفتی و بر خوان نیامدی امشب بگو کجایی و مهمان کیستی خاقانی آن توست بهر موجبی که هست معلوم کن ورا که تو خود ز آن کیستی