خاقانی (غزلیات)/تا حلقههای بهم برشکستهای
' | خاقانی (غزلیات) (تا حلقههای بهم برشکستهای) از خاقانی |
' |
تا حلقههای بهم برشکستهای بس توبههای ما که بهم درشکستهای گاه از ستیزه گوش فلک برکشیدهای گاه از کرشمه دیدهی اختر شکستهای دانم که مه جبینی ای آسمان شکن اما ندانم آنکه چه لشکر شکستهای آهستهتر، نه ملک خراسان گرفتهای و آسودهتر، نه رایت سنجر شکستهای در شاهراه عشق تو هر محملی که بود بر دل شکستگان قلندر شکستهای در گوشهها هزار جگر گوشه خوردهای وز کبر گوشهی کله اندر شکستهای یک مشت خاک غارت کردن نه مشکل است بس کن که نه طلسم سکندر شکستهای درهم شکستهای دل خاقانی از جفا تاوان بده ز لعل که گوهر شکستهای خاقانیا نشیمن شروان نه جای توست بر پر سوی عراق نه شهپر شکستهای رو کز کمان گروههی خاطر به مهرهای بر چرخ، پر تیر سخنور شکستهای