خاقانی (غزلیات)/به خرد راه عشق میپوئی
' | خاقانی (غزلیات) (به خرد راه عشق میپوئی) از خاقانی |
' |
به خرد راه عشق میپوئی به چراغ آفتاب میجوئی تو هنوز ابجد خرد خوانی وز معمای عشق میگوئی مرد کامی و عشق میورزی در زکامی و مشک میپوئی زلف جانان ترازوی عشق است رنگ خالش محک دل جوئی جو زرین شدی ز آتش عشق سرخ شو گر در این ترازوئی ورنه رسوا شوی به سنگ سیاه از سپیدی رسد سیه روئی بر محک بلال چهره زرست بولهب روی به ز نیکوئی خون بکری کجاست گر دادی گریه و دیده را زناشوئی به وفا جمع را چو صابون باش نیست گردی چو گردها شوئی بس کن از جان خشک خاقانی که نه بس صید چرب پهلوئی