خاقانی (غزلیات)/هدیهی پای تو زر بایستی
' | خاقانی (غزلیات) (هدیهی پای تو زر بایستی) از خاقانی |
' |
هدیهی پای تو زر بایستی رشوهی رای تو زر بایستی غم عشقت طرب افزای من است طرب افزای تو زر بایستی جان چه خاک است که پیش تو کشم پیشکشهای تو زر بایستی دیده در پای تو گشتن هوس است کشته در پای تو زر بایستی گرد هم اجرای امروز تو جان خرج فردای تو زر بایستی ترش روی است زر صفرا بر وقت صفرای تو زر بایستی آتش بسته گشاید همه کار کار پیرای تو زر بایستی بیزری داشت تو را بر سر جنگ صلح فرمای تو زر بایستی کوه سیمینی و هم سنگ توام در تمنای تو زر بایستی تا کنم بر سر و بالات نثار هم به بالای تو زر بایستی دید سیمای مرا عشق تو گفت که چو سیمای تو زر بایستی دل سودایی خاقانی را هم به سودای تو زر بایستی