عطار (غزلیات)/ما رند و مقامر و مباحیایم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ما رند و مقامر و مباحیایم) از عطار |
' |
ما رند و مقامر و مباحیایم انگشت نمای هر نواحیایم خون خواره چو خاک جرعه از جامیم خون ریز ز دیده چون صراحیایم هر چند که از گروه سلطانیم نه قلبیایم و نه جناحیایم جانا ز شراب شوق تو هر دم بی صبح و صبوحی و صباحیایم گر سوختگان تو مباحیاند بس سوختهایم و بس مباحیایم ما فقر و صلاح کی خریم آخر چون خاک مقام بیصلاحیایم در بتکده رند و لاابالیایم در مصطبه مست لافلاحیایم کافور رباحی ار بود اصلی کافور نه کافری رباحیایم تا در رسد این می تو ای عطار حالی ز بی می ملاحیایم