عطار (غزلیات)/درد دل را دوا نمی‌دانم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۳۵ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (درد دل را دوا نمی‌دانم)
از عطار
'


درد دل را دوا نمی‌دانم گم شدم سر ز پا نمی‌دانم از می نیستی چنان مستم که صواب از خطا نمی‌دانم چند از من کنی سال که من درد را از دوا نمی‌دانم حل این مشکلم که افتادست در خلا و ملا نمی‌دانم به چه داد و ستد کنم با خلق که قبول از عطا نمی‌دانم هرچه از ماه تا به ماهی هست هیچ از خود جدا نمی‌دانم وانچه در اصل و فرع جمله تویی یا منم جمله یا نمی‌دانم گر یک است این همه یکی بگذار که عدد را قفا نمی‌دانم ور یکی نی و صد هزار است این صد و یک من چرا نمی‌دانم حیرتم کشت و من درین حیرت ره به کار خدا نمی‌دانم چشم دل را که نفس پرده‌ی اوست در جهان توتیا نمی‌دانم آنچه عطار در پی آن رفت این زمان هیچ جا نمی‌دانم