عطار (غزلیات)/ای دل ز جفای یار مندیش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای دل ز جفای یار مندیش) از عطار |
' |
ای دل ز جفای یار مندیش در نه قدم و ز کار مندیش جویندهی در ز جان نترسد گل میطلبی ز خار مندیش با پنجهی شیر پنجه میزن از کام و دهان مار مندیش مردانه به کوی یار درشو از خنجر هر عیار مندیش گر نیل وصال یار باید از گفتن ننگ و عار مندیش چون با تو بود عنایت یار گر خصم بود هزار مندیش چون یافتهای جمال او را از گشتن سنگسار مندیش منصور تویی بزن اناالحق تسلیم شو و ز دار مندیش عطار تویی چو ماه و خورشید در تاب زهر غبار مندیش