عطار (غزلیات)/آخر ای صوفی مرقع پوش
نسخهٔ تاریخ ۱ سپتامبر ۲۰۱۰، ساعت ۱۸:۱۷ توسط otr>Sahimrobot (ربات: بهبود نامها و علایم)
' | عطار (غزلیات) (آخر ای صوفی مرقع پوش) از عطار |
' |
آخر ای صوفی مرقع پوش لاف تقوی مزن ورع مفروش خرقهی مخرقه ز تن برکن دلق ازرق مراییانه مپوش از کف ساقیان روحانی صبحدم بادهی صبوح بنوش صورت خویش را مکن صافی یک زمان در صفای معنی کوش سعی کن در عمارت دل و جان که نیاید به کارت این تن و توش درگذر از مزابل حیوان برگذر تا به منزلات سروش سخن عقل بر عقیله مگوی سبق عشق یک زمان کن گوش اهل قالی چو سالکان میگوی اهل حالی چو واصلان خاموش مرد عشقی خموش باش و خراب مرد عقلی فضول باش و به هوش روشنی بایدت چو شمع بسوز پختگی بایدت چو دیگ بجوش چون نهای اهل وجد، ساکن باش از تواجد چرا شدی مدهوش راه غیر خدا مده در دل بار نفس و هوا منه بر دوش عاشقی یک دم از طلب منشین تا نگیری حریف در آغوش سخن سر به گوش دل بشنو قول عطار را به جان بنیوش پند گیرند بر تو بعد از تو گر نداری نصیحت من گوش