عطار (غزلیات)/دل برای تو ز جان برخیزد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (دل برای تو ز جان برخیزد) از عطار |
' |
دل برای تو ز جان برخیزد جان به عشقت ز جهان برخیزد در دل هر که نشینی نفسی ز غمت جان ز میان برخیزد مرد درد تو درین ره آن است کز سر سود و زیان برخیزد گر نقاب از رخ خود باز کنی ناله از کون و مکان برخیزد جان ز دل نوحهکنان بنشیند دل ز جان نعرهزنان برخیزد ساقیا بادهی اندوه بیار تا ز عشاق فغان برخیزد کین تن خستهی من از می عشق نه چنان خفت کزان برخیزد دل عطار ز شوق تو چنان است که زمان تا به زمان برخیزد