عطار (غزلیات)/اسرار تو در زبان نمی‌گنجد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۰۸ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (اسرار تو در زبان نمی‌گنجد)
از عطار
'


اسرار تو در زبان نمی‌گنجد واوصاف تو در بیان نمی‌گنجد اسرار صفات جوهر عشقت می‌دانم و در زبان نمی‌گنجد خاموشی به که وصف عشق تو اندر خبر و نشان نمی‌گنجد آنجا که تویی و جان دل مسکین مویی شد و در میان نمی‌گنجد از عالم عشق تو سر مویی در شش جهت مکان نمی‌گنجد یک شمه ز روح بارگاه تو اندر سه صف زمان نمی‌گنجد یک دانه ز دام عالم عشقت در حوصله جای جان نمی‌گنجد چون آه برآورم ز عشق تو کان آه درین دهان نمی‌گنجد رفتم ز جهان برون در اندوهت کاندوه تو در جهان نمی‌گنجد آن دم که ز تو بر آسمان بردم در قبه‌ی آسمان نمی‌گنجد عطار چو در یقین خود گم شد در پیشگه عیان نمی‌گنجد