عطار (غزلیات)/ای چو چشم سوزن عیسی دهانت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای چو چشم سوزن عیسی دهانت) از عطار |
' |
ای چو چشم سوزن عیسی دهانت هست گویی رشتهی مریم میانت چون دم عیسیزنی از چشم سوزن چشمهی خورشید گردد جان فشانت آنچه بر مریم ز راه آستین زد میتوان یافت از هوای آستانت ماه کو از آسمان سازد زمینی بر زمین سر مینهد از آسمانت نقد صد دل بایدم در هر زمانی بر امید صید زلف دلستانت گرچه غلطان است در پای تو زلفت هم سری جز زلف نبود یک زمانت گر سخن چون زهر گویی باک نبود کان شکر دایم بماند در دهانت ور سخن خوش گویی ای جان و جهانم بنده گردد بی سخن جان و جهانت من روا دارم که کام من برآید ور فرو خواهد شدن جانم به جانت نیست جز دستان چو زلفت هیچ کارم زانکه دیدم روی همچون گلستانت گر به دستانی به دست آرد فریدت در فشاند در سخن همچون زبانت