عطار (غزلیات)/هر که درین درد گرفتار نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هر که درین درد گرفتار نیست) از عطار |
' |
هر که درین درد گرفتار نیست یک نفسش در دو جهان کار نیست هر که دلش دیدهی بینا نیافت دیدهی او محرم دیدار نیست هر که ازین واقعه بویی نبرد جز به صفت صورت دیوار نیست خوار شود در ره او همچو خاک هرکه در این بادیه خونخوار نیست ای دل اگر دم زنی از سر عشق جای تو جز آتش و جز دار نیست پردهی این راز که در قمر جان است جز قدح دردی خمار نیست آنکه سزاوار در گلخن است در حرم شاه سزاوار نیست گلخنی مفلس ناشسته روی مرد سراپردهی اسرار نیست کعبهی جانان اگرت آرزوست در گذر از خود ره بسیار نیست گرچه حجاب تو برون از حد است هیچ حجابیت چو پندار نیست پردهی پندار بسوز و بدانک در دو جهانت به ازین کار نیست چند کنی از سر هستی خروش نیست شو اندر طلب یار، نیست از طمع خام درین واقعه سوختهتر از دل عطار نیست