عطار (غزلیات)/عشق تو ز اختیار بیرون است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (عشق تو ز اختیار بیرون است) از عطار |
' |
عشق تو ز اختیار بیرون است وصل تو ز انتظار بیرون است چون با تو نهم قرار وصلت چون کار تو از قرار بیرون است مرغی که دراوفتد به دامت هر لحظه ز صد هزار بیرون است جانهای عزیز را درین درد سرگشتگی از شمار بیرون است زان برد غم تو روزگارم کز گردش روزگار بیرون است آنجا که حساب کار عشق است از پردهی پردهدار بیرون است بیکار مباد هیچکس لیک کار تو ز وسع کار بیرون است هرچ آن تو نهی به حیله برهم جمله ز حساب یار بیرون است ای دل ره یار گیر کین راه از زحمت تخت و دار بیرون است در عالم عشق کار عطار از شیوهی فخر و عار بیرون است