انوری (مقطعات)/ز جنس مردمان مشمار خود را
' | انوری (مقطعات) (ز جنس مردمان مشمار خود را) از انوری |
' |
ز جنس مردمان مشمار خود را گرت یزدان زری دادست و زوری هنر باید چه روباهی چه شیری خرد باید چه قارونی چه عوری ز خشم غالب و از حرص با برگ همین دارند هر ماری و موری ز اسب و تخت تو رشکم نیاید نه من همچون توام کری و کوری چه رشک آید از آن چیزم که گردون اگر پیش آردت تلخی و شوری از این داغی بماند یا دریغی وزان دودی برآید از تنوری چو بر تختی جمادی بر جمادی چو بر اسبی ستوری بر ستوری